موضوع : نصایح عرفانی امام خمینی (قدس سره) در حکمت متعالیه
پژوهشگر: محمدرضا حق طلب
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
حکیم واقعی کیست ؟
« حکیم اگر حکیم است و نسبت حق را با خلق و خود را با حق فهمیده، کبریا از دل او بیرون رود و وارسته شود، ولى بیچاره طالب این مفاهیم و اصطلاحات گمان کرده حکمت اینهاست و حکیم عالم به اینهاست. گاهى خود را متصف به صفات واجب شمارد و گوید حکیم از صفات حق است. الحکمة هی التشبّه بالإله و گاهى خود را در زمره انبیا و مرسلین قلمداد کند « و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» تلاوت کند. و گاهى « الحکمة ضالّة المؤمن » « و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا » قرائت کند. قلب او از حکمت بیخبر و هزاران مراحل از خیرات دور و از حکمت مهجور است. حکیم متأله و فیلسوف بزرگ اسلام، جناب محقق داماد رضوان اللّه علیه، مىفرماید حکیم آن است که بدن از براى او چون لباس باشد: هر وقت اراده کند، او را رها کند. او چه مىگوید و ما چه مىگوییم! او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم! پس، تو که به واسطه چند مفهوم و پارهاى اصطلاحات به خود مىبالى و به مردم کبریا مىکنى، معلوم شد از کم ظرفیتى و کوچکى حوصله است و کمى قابلیت است.»
ظهور و احاطه ی نور حق را در همه ی اشیاء بنگرید
امام خمینی ( ره ) برادران راه حقیقت را به دریدن حجاب ظلمانی طبیعت و مطالعه کتاب نفس فرا می خوانند تا به عالم نور و کرامت قدم نهند و ظهور و احاطه ی نور حق را در همه ی اشیاء ببیند.
« و بدان که انسان کامل از آن جهت که کون جامع و خلیفه خدا در زمین و نشانه او در همه عوالم است کریمترین آیات الهى و بزرگترین حجتهاى اوست، چنانکه از مولاى ما و سرور ما امیر المؤمنین یا از سرور ما امام صادق (علیهما الصلاة و السلام) نقل شده که فرمود: « همانا صورت انسانى بزرگترین حجت خداست بر خلقش، و اوست همان کتابى که خدایش با دست خود نوشته، و اوست مجموع صورت همه جهانیان» تا آخر روایت که درود و سلام بر گویندهاش باد. پس انسان به تنهایى واجد همه مراتب غیب و شهادت است، و با آنکه ذاتش بسیط است جامع همه کتابهاى الهى است ... اى برادر راه حقیقت، از خواب غفلت بیدار شو و چشم دل و دیده قلب را باز کن و کتاب نفس خود را قرائت نما که از براى گواهى کافى خواهد بود. خداى تعالى مىفرماید: « به زودى آیات خود را در جهان خارج و جان آدمیان به آنان نشان خواهیم داد تا حق براى آنان روشن گردد.» ... پس اى عزیز، از این ستم آباد تاریک و خانه وحشتناک وحشتزا و نشأه تنگ و تاریک به درآى و بخوان و پرواز کن ... و حجاب طبع و طبیعت را پاره کن که تو از جهان قدس و طهارتى و از جایگاه نور و کرامت ... و چون حجابهاى ظلمانى را پاره کردى ظهور حق را در همه اشیاء و احاطهاش را بر آنها خواهى دید، و مشاهده خواهى نمود که آنها همه نشانههاى اویند و دلیلهاى روشن او که با کمالاتشان بر کمال آفریننده و ایجاد کننده خود دلالت دارند. »
ثمرات معارف الهیه را در خود تفتیش کنید
امام خمینی ( ره ) الهی بودن هر علمی را تابع ثمرات و ملکات نفسانیه حاصل از آن علم در نفس طالبش می دانستند. بدین بیان که ملاک علم الهی و حکمت عالیه تنوّر قلب به نور معرفت الله و تحصیل محبّت به مظاهر جمال و جلال حق تعالی می باشد که این همان علم نافع الهی است . ایشان می فرمایند :
« بدان که هر علم و عملى که انسان را از هواهاى نفسانیّه و صفات ابلیس دور کند و از سرکشىهاى نفس بکاهد، آن علمِ نافع الهى و عمل صالحِ مطلوب است و به عکس ، هر علم و عملى که در انسان عُجب و سرکشى ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیّه و رذائل شیطانیّه انسان را مبرّا نکند ، آن علم و عمل از روى تصرّف شیطان و نفس أمّاره است. و نه آن علمْ نافع و علمِ خدائى است گرچه علم معارفِ اصطلاحى باشد، و نه آن عملْ صالح و سازگار براى روح است گرچه جامع شرایط باشد و میزان در سیر و سلوک حق و باطل، قَدَم نفس و حق است، و علامت آن را از ثمراتش باید دریافت ... اکنون باید انسانى که داراى علم و عمل است، در خود و احوال خود و ملکات نفسانیّه تفکّر کند، و خود را در تحت نظر قرار داده تفتیش کامل کند ، ببیند در هر رشته [اى] از علوم هست، چه ملکاتى علم در او به ارث گذاشته؟ اگر از اهل معارف است، ببیند نور معرفت اللَّه دل او را روشن کرده و با حق و مظاهر جمال و جلال او محبّت پیدا کرده و متواضع شده؟ یا آن که به واسطه چندى مُزاولت در اصطلاحات، به همه عالم و جمیع علماء به نظر حقارت- که نظر ابلیس است- نگاه مىکند، و حکماء را قشرى مىخواند، و دیگر علماء و دانشمندان را جزو حساب نمىآورد، مردم را چون حیوانات نظر مىکند؟! اگر چنین است بداند که این اصطلاحات بىمغز، حجاب معرفت اللَّه و نقاب رخسارِ جانان شده. چیزى که باید انسان را از اسارت نفس وارسته کند و از علایق طبیعت بیرون ببرد، خود انسان را در سجن طبیعت محبوس کرده و در زیر زنجیرهاى شیطان قرار داده. بیچاره داد از منازل عشق و محبَّت مىزند، و معارف الهیّه را به چشم مردم مىکشد، و خود زُنّارِ نفس و بتِ خودخواهى و خودپرستى را در زیرِ جامه دارد، و از خداى عالم غافل و به بندگان او- که از او هستند- سرکشى مىکند . »
عرفان و حکمت اگر سرکشی و تدلّل ایجاد کند ؛ پسمانده ی شیطان است
از اعظم مصائب انسان که او را از قرب به حق باز می دارد ؛ حجاب غرور و خودبینی است که بی شک هر عارف و عامی دچار این بلیّه خواهد شد . فریادهای پیر جماران در تنبّه دادن افراد علی الخصوص آنها که در کسوف علم و معارف قرار دارند ؛ به وضوح در تمامی آثارش نمایان است . او خود از این رذیله به خدا پناه می برد : « بار خدایا، که قلوب اولیا را به نور محبت منور فرمودى و لسان عشاق جمال را از ما و من فرو بستى، و دست فرومایگان خود خواه را از دامن کبریائى کوتاه کردى، ما را از این مستى غرور دنیا هشیار فرما، و از خواب سنگین طبیعت بیدار و حجابهاى غلیظ و پردههاى ضخیم خودپسندى و خودپرستى را به اشارتى پاره کن، و ما را به محفل پاکان درگاه و مجلس قدس مخلصان خداخواه بار ده، و این دیو سیرتى و زشتخویى و درشتگویى و خود آرایى و کج نمایى را از ما برکنار فرما، و حرکات و سکنات و افعال و اعمال و اوّل و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما. »
ایشان مستی غرور و خودبینی را در نفس این گونه توصیف می کنند : « بیچاره! تو گمان مىکنى اهل اللَّه و اهل معارفى؟ این نیز از تلبیسات نفس و شیطان است که تو را سرگرم به خود کرده، و از خدا غافل کرده، و به مشتى مفاهیم و الفاظِ سر و صورتدار دلخوش کرده. در مقام علم، دَم از تجلّیات ذاتى و اسمائى و افعالى مىزنى، و عالم را از حق مىخوانى، و همه موجودات را جَلَوات حق مىگوئى، و در مقام عمل با شیطان شرکت مىکنى، و به آدمزادگان سرکشى و تکبّر مىکنى. پیش اهل معرفت، این، تکبّر به حق تعالى است. آن علم معارفى که در انسان به جاى فروتنى و خاکسارى، سرکشى و تَدلُّل ایجاد کند، آن پس مانده ابلیس است. این اصطلاحات اگر این نتیجه را در انسانى حاصل کند، از تمام علوم پستتر است؛ زیرا که از آن علومِ دیگر توقع نیست که انسان را الهى کند، و از قیود نفسانیّه یکسره بیرون کند، و از حجابهاى ظلمانى طبیعت وارهاند؛ و صاحبان آن علوم نیز چنین دعوائى ندارند. پس آنها به سلامت نزدیکترند. لا اقل این عُجبِ موجب هلاکت- که از خواص ابلیس است- در آنها پیدا نشده، و وسیله معرفت اللَّه آنها را از ساحت مقدّس حق دور نکرده . اگر آنان تکبُّر به مردم کنند، تکبّر به خلق کردند، ولى تو به حَسَب اقرار خودت، تکبّرت به خلق تکبّر به حق است. پس واى به حال تو اى بیچاره گرفتار مشتى مفاهیم و سرگرم به پاره [اى] اصطلاحات که عمر عزیز خود را در فرو رفتن به چاه طبیعت گذراندى، و از حق به واسطه علوم و معارف حقّه دور شدى! تو به معارف خیانت کردى، تو حق و علم حقّانى را وسیله عمل شیطانى کردى. قدرى از خواب غفلت برخیز، و به این مفاهیم دل خوش مکن، و گول ابلیس لعین را مخور که تو را به هلاکت کشاند، و از سرمنزل انسانیّت و قرب حق تعالى دور کند ... و آن گاه نظر کن ببین جز پاره [اى] اصطلاحاتِ بىمغز، چه در دست دارى؟ آیا مىتوان با این اصطلاحات ، ملائکة اللَّهِ غلاظ و شداد را جواب داد؟ آیا مىشود با هیولى و صورت و معانىِ حرفیّه و مانند اینها، خداى عالم را بازى داد؟ گیرم در این عالم که کشف سرایر نمىشود، بتوان به بندگان خدا تدلّل و تکبّر کرد و با آنها با تحقیر و توهین رفتار کرد، آیا مىتوان در قبر و قیامت هم باز با همین پاى چوبین رفت و از صراط هم مىتوان با این پاى چوبین گذشت؟ علم قرآن و حدیث، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در تو ایجاد کند؛ نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینى، به صفات شیطانى تو را متّصف کند. به جان دوست قسم که اگر علوم الهى و دینى، ما را هدایت به راه راستى و درستى نکند و تهذیب باطن و ظاهر ما را نکند، پستترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که شغلهاى دنیوى نتیجههاى عاجلى دارند و مفاسد آنها کمتر است، ولى علوم دینى اگر سرمایه تعمیر دنیا شود، دین فروشى است و وزر و وبالش از همه چیز بالاتر است . »
فیلسوفان قوی البرهان و عارفان ذوقی از مرحله علم به ایمان قلبی گذر کنند
اهل علوم الهیه در مقامات سالکان إلی الله مراتبی را بیان نموده اند . « بدان که انسان اعجوبهاى است داراى دو نشئة و دو عالم: نشئه ظاهر ملکیه دنیویه که آن بدن او است و نشئه باطنه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است. و نفس او، که از عالم غیب و ملکوت است، داراى مقامات و درجاتى است که به طریق کلّى گاهى تقسیم کردهاند آن را به هفت قسمت و گاهى به چهار قسمت و گاهى به سه قسمت و گاهى به دو قسمت » حاج ملاّ هادى سبزوارى اطوار هفتگانه نفس را به این ترتیب شمرده است : نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفى، افخى. ولى صدر المتألهین چنین شمارش کرده است : طبع، نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفى. و مرتبه اخفى را نیاورده و طبع را افزوده است.
اگر سالک به سلوک علمی و فکری اکتفاء کند از منازل دیگر محروم می ماند پس می بایست آنچه را که عقل با سلوک علمى ادراک کرده بر قلبش بنگارد و از حجب علمی فارغ شود. باید دقت داشت که هر منزل و مرتبه حجابی است که ورود به آن شرط وصول به مرتبه ی اعلی است ؛ اگر چه که وقوف در آن مرتبه بسیار کم باشد بنابراین نپرداختن به علوم نظری و عقلی و بر افروختن عَلَم جهل گرایی با استناد به العلم حجاب الأکبر ناشی از عدم فهم صحیح این مسئله است .
« چه بسا فیلسوف قوىُّ البرهانى که با علم برهانى بحثى اثبات نموده احاطه علمىِ حق تعالى را به جمیع ذرات وجود، و تمام نشئات غیب و شهادت را حاضر در محضر حق تعالى مىداند، و تجرّد تامّ حق را به جمیع انواع تجرّد و احاطه قَیّومى ذات مقدس را با براهین متقنه قطعیّه ثابت مىنماید، ولى این علم قطعى در او اثر نمىکند به طورى که اگر در خلوتى مثلًا به معصیتى اشتغال داشته باشد، با آمدن طفل ممیّزى حیا نموده و از عمل قبیح منصرف مىشود، و علمش به حضور حق، بلکه حضور ملائکة اللَّه، بلکه احاطه اولیاء کمّل- که همه در تحت میزان برهانى علمى است- براى او حیاء از محضر این مقدّسین نمىآورد ، و او را از قبایح اعمال منصرف نمىکند، با آن که حفظ محضر و احترام حاضر و احترام عظیم و احترام منعم و احترام کامل همه از فطریات عائله انسانى است . این نیست جز آن که علوم رسمیه برهانیه از حظوظ عقل هستند، و از آنها کیفیت و حالى حاصل نشود . و همین طور، چه بسا حکیم عظیم الشأنى که عمر خود را در اثبات سعه احاطه قدرت الهى صرف کرده و مفاد «لا مؤثّر فی الوجود إلّا اللّه» را به برهان علمى قطعى ثابت نموده، و دست تصرف موجودات عالیه و دانیه و قواى غیب و شهادت را از مملکت وجود- که خاصّ ذات مقدس مالک او است- کوتاه نموده، و همه عالم را به عجز و نیاز در درگاه مقدّس حق ستوده، و حقیقت «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» را به برهان بحثى مشّائى دریافته، و توحید افعالى را در تحت موازین علمیّه درآورده، با همه وصف، خود طلب حاجات از مخلوق ضعیف فقیر کند، و دست حاجت به پیشگاه دیگران دراز کند. این نیست جز آن که ادراک عقلى و علم برهانى را در احوال قلوب تأثیرى نیست، و ماوراى این قریه قراى دیگرى و در پس این شهر شهرهاى عشقى است که ماها در خم یک کوچه هستیم . این که ذکر شد، نه اختصاص به فیلسوف یا حکیم داشته باشد، بلکه چه بسا عارف اصطلاحى متذوّقى که لاف از تجرید و تفریدن و توحید و وحدت زند، به همین درد دچار است . »
ثمره ى برهان « کل مجرد عاقل » و « بسیط الحقیقه کل الاشیاء » را بدانید
مفاد قاعده ی « کل مجرد عاقل » آنست که چون موجود مجرد وجودش لنفسه است ؛ ذاتش برای خودش موجود می باشد و چون ذاتش برای خودش وجود دارد ؛ پس عالم به ذات خود می باشد و ذاتش را تعقّل می کند. این مفاد قاعده ی مذکور است . از طرفی چون ذات مجرد ، فعلیت محض می باشد بنابراین هر آنچه که برایش امکان داشته باشد بالفعل برایش ثابت خواهد بود . « و کلّ ما کان للمجرّد بالإمکان فهو له بالفعل فهو معقول بالفعل و إذا کان العقل متّحداً مع المعقول فهو عقلٌ و إذا کانت ذاته موجودة لذاته فهو عاقلٌ لذاته فکلّ مجرّد عقلٌ و عاقلٌ و معقول . »
قاعده ی بسیط الحقیقة یکی از قواعد غامض علوم الهیه به شمار می آید که تنظیم و اقامه ی برهان بر این قاعده به عنوان یک مسئله ی فلسفی از سوی حکیم مولی صدرای شیرازی (قدس سره) انجام پذیرفت . طبق این قاعده هر هویتی که سلب شئ یا حیثیتی وجودی از آن صحیح باشد ؛ مرکب از کون شئٌ و لا کون شئٌ می باشد . عکس نقیض چنین قضیه ای این چنین است که هر هویت بسیط الحقیقة ؛ سلب شئ از آن ممکن نیست . امّا باید دقت داشت که بسیط الحقیقة تمام کمالات موجودات را بدون تعیّنات خاص آنها داراست پس واجب الوجود هیچ یک از آن ها از هیچ نقایص نمی باشد.
پس از مجموع این دو قاعده ؛ احاطه ی وجودی ، علمی و کمالی حق تعالی به جمیع موجودات ثابت می گردد . امام خمینی (ره) در استفاده ی از این دو قاعده می فرمایند:
« عزیزا! تو اگر اهل برهان و فلسفهاى، با برهان «کلُّ مجرّد عاقلٌ» و «بسیط الحقیقة کلُّ الکمال» از ما وراء عوالم غیبیّه تا منتهى النّهایه عالم حس و شهادت را به علم بسیط احاطى ازلى، بىشایبه کثرت و تحدید و بىوصمه حجاب و تقیید، از ازل تا ابد، ذرّات موجودات را در حضرت علمیّه منکشف دانى- چنانچه شاید اشاره به برهان «کلُّ مجرّد عاقل»، بلکه یا وجهى «بسیط الحقیقة کلُّ الکمال» باشد قول خداى تعالى: «أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» ، چنانچه با برهان فلسفى متین دریافتى که تمام ذرات کائنات ازلًا و أبداً، عین حضور پیش حق و عالم بشراشره محضر مقدس حق است، و به آن بیان که اثبات کند که عالم عین ربط و محض تعلق است به حق، اثبات علم فعلى حق کنى، چنانچه اشاره به مراتب علم فعلى در کتاب خدا فرماید در آیه شریفه : «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ» . و اگر اهل معرفت هستى و مشى به طریقه عرفاء شامخین کنى، با جلوه احدى و واحدى و ذاتى و فعلى اثبات علم ذاتى و فعلى حق به تمام ذرات موجودات کنى و اگر متعبد به کتب آسمانى و کلمات اصحاب وحى و تنزیلى، به ضرورت همه ادیان، علم محیط ازلى را ثابت دانى، و حق- جلّ و علا- را عالم ذرّات کائنات غایب و حاضر خوانى، و سعه و احاطه علم او را از قرآن شریف دریافتى. و نیز به هر مرتبه از علم و عرفان یا تعبّد و ایمان هستى، نفوذ قدرت و احاطه سلطنت و کمال مالکیّت و تمام قاهریّت و قیّومیّت ذات مقدّسش را- علماً و برهاناً یا شهوداً و عرفاناً یا تحقّقاً و ایقاناً یا تعبداً و ایماناً- دریافتى، و نیز او را تنزیه از نقص و تحدید، و تسبیح از عیب و تقیید، و تبرئه از جهات نقائص و اعدام و مسلوبیت از اوصاف زشت و ناهنجار کنى؛ چون بخل و شحّ و حسد و حرص و امثال آن که از کمال نقص و تمام عیب بروز کند، و ذات مقدّس کمال مطلق و جمال بىحدّ از آن عارى و برىّ باشد. و نیز سعه رحمت و بسط رحمانیّت و کمال جود و تمام نعمت او را نسبت به تمام ممکنات به مشاهده و عیان مىبینى... هان ! لختى از خواب گران برخیز، و دوبینى و دوخواهى را به کنار گذار، و نور توحید را به قلب خود برسان، و حقیقت« لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللّهِ » را به باطن روح بخوان، و دست شیاطین جن و انس را از تصرف در مملکت حق کوتاه کن، و چشم طمع از مخلوق ضعیف بیچاره بِبُر! ... »
منابع
1- آداب الصلوة ، امام خمینی روح الله ، یک جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
2- أسفار أربعة ، ملا صدرای شیرازی ، نه جلدی ، طبع جدید
3- تفسیر سوره ی حمد ، امام خمینی روح الله ، یک جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
4- تقریرات فلسفه ، امام خمینی روح الله ، سه جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
5- حاشیه بر أسفار أربعة ، سبزواری ملا هادی
6- شرح چهل حدیث ، امام خمینی روح الله ، یک جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
7- شرح حدیث جنود عقل و جهل ، امام خمینی روح الله ، یک جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
8- شرح دعاء سحر ، امام خمینی روح الله ، یک جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
9- صحیفه امام خمینی ( ره ) ، امام خمینی روح الله ، بیست و یک جلد ، مؤسسه تنظیم و نشر
10- فرهنگ علوم عقلی ، سجادی سید جعفر ، یک جلد ، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران
11- قرآن کریم
12- رسائل ملاصدرای شیرازی
13- نهایة الحکمة ، طباطبایی سید محمد حسین ، یک جلد ، مؤسسه نشر اسلامی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |